| Вопрос | Ответ | |||
|---|---|---|---|---|
|
شاه مینوس خیلی بیمار بود. حالش بدتر می شد.
|
||||
|
او سه پسر داشت. او همه آنها را دوست داشت.
|
||||
|
او باید اعلام می کرد که چه کسی پادشاه می شود.
|
||||
|
دو تا از شاهزادگان بیرون اتاق پادشاه منتظر ایستاده بودند
|
||||
|
تسئوس قدیمی ترین و قوی ترین بود.
|
||||
|
او فکر می کرد پدرش او را پادشاه می کند
|
||||
|
پلیاس، پسر دوم، متفاوت فکر می کرد.
|
||||
|
او متخصص اسلحه بود.
|
||||
|
او فکر می کرد که پادشاه او را انتخاب خواهد کرد.
|
||||
|
من به شما اجازه می دهم در دفاع از کشور ما مشارکت کنید
|
||||
|
شما می توانید ارتش را رهبری کنید.»
|
||||
|
پدر می داند که من به مهارت های شمشیر زدنم معروف هستم. او مرا پادشاه خواهد کرد.»
|
||||
|
"پادشاهی مال من است!" پلیاس مدعی شد.
|
||||
|
پدر آن را به من خواهد داد - یا من از زور استفاده خواهم کرد تا آن را بگیرم
|
||||
|
تسئوس حرکتی ناگهانی انجام داد تا شمشیر خود را بیرون بیاورد
|
||||
|
کتک زدن من یک چالش خواهد بود،
|
||||
|
حالا با من دعوا کن برنده پادشاهی می شود!»
|
||||
|
شاه مینوس صدای دعوای پسرانش را می شنید.
|
||||
|
کوچکترین پسر، جیسون، در کنار او ایستاد.
|
||||
|
غم پدرش را حس کرد.
|
||||
|
پادشاه دستش را روی بازوی جیسون گذاشت
|
||||
|
"برادران شما زیاد دعوا می کنند"
|
||||
|
پادشاه به او گفت "من باید پادشاهی خود را از هر آسیبی محافظت کنم.
|
||||
|
آنها آن را بین خود تقسیم می کنند.
|
||||
|
مردم نمی دانند چه کنند.
|
||||
|
. من نمی توانم اجازه دهم که هیچ کدام از آنها پادشاه شوند.
|
||||
|
بنابراین، من تو را پادشاه می کنم.
|
||||
|
مهربانی شما همیشه شما را خاص کرده است.
|
||||
|
این تفاوت بین شما و برادرانتان است.
|
||||
|
شما می توانید صلح را به ارمغان بیاورید. آنها نمی توانند.»
|
||||
|
سپس شاه مرد. تسئوس و پلیاس شنیدند که کوچکترین برادرشان پادشاه است
|
||||
|
آنها متوجه شدند که درگیری آنها اشتباه بوده است
|
||||
|
آنها را از خداحافظی با پدرشان باز داشت.
|
||||
|
آنها موافقت کردند که جیسون را به عنوان پادشاه خود داشته باشند. او بهترین انتخاب بود.
|
||||